قلم زنی های ناشیانه

۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

زمستان که شروع می شود دلم می خواهد به خودم نوید یک بهار نو بدهم.

بهاری که دلم سرمست از شور جوانی باشد

با دست هایی که قادرند بهترین هفت سین عمرم را بچینند

با هر موسیقی سنتی

خیالم نقش خانه ای نقلی و قدیمی را میبافد

با حیاط نم خورده ، حوض فیروزه

و بنفشه هایی در جعبه که انتظار کاشته شدن در باغچه را می کشد

و دستان همراهی که انتظار بنفشه را پایان می دهد

شاید دور بنظر برسد...

ولی با خدای من ممکن است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۷:۴۴